عادت عذاب آور اما شیرین


.... نمی دونم چرا نمی تونم فراموشت کنم . چند وقتی بود واسم کمرنگ شده بودی اما نمی دونم چرا کامل از دهنم پاک نمی شی ؟ آخه تا کی ؟ دیگه خسته شدم .

بعد از این همه مدت چرا بازم باید کوچیکترین و حتی بی اهمیت ترین چیزا هم منو یاد تو بندازه.

این چند روزه که تعطیلات بوده و من کمتر سرکار بودم و بیشتر تنها شدم  خیالت بدجوری داره اذیتم می کنه . خیلی بی انصافی !!! آخه وقتی خودت نیستی خیالتو میخوام چکار؟؟ دائم داری تو خیالم پرسه میزنی !!! من هر جا که هستم ناخواسته دارم دنبال چیزی می گردم که تو رو یادم بیاره .

از روزی که رفتی مدام دارم بهت فکر می کنم . هر روز هر ساعت و هر لحظه . فکر کردن به تو و به اون روزا واسم یه عادت شده . یه عادت عذاب آور اما شیرین. 

همش به خودم می گم مگه خودم اینو نخواستم. مگه نمی خواستم همه چی تموم شه. پس چرا فراموشت نمی کنم .چرا تکلیفم با خودم روشن نیست هنوز؟ 

دوست دارم بدونم الان کجایی، داری چکار میکنی. دلم می خواد بدونم هنوزم منو یادت هست. دوست دارم بدونم یادته یه نفر بود که جونت به جونش بسته بود و تو براش نفس بودی؟ یادت هست که اگه یه روز همو نمی دیدیم روزمون شب نمی شد ؟

چرا اون روزا و خاطراتش از یادم نمیره ؟

خدایــــــا من نمی خوام بهش فکر کنم. کمکم کن که فراموش کنم . خودت که روحیه مو داری می بینی . دیگه از تحملم خارجه. به بزرگیت قسمت میدم کاری کنی که فراموشش کنم . کاری کن هیچ چیز و هیشکی اونو به یادم نیاره.


نظرات 2 + ارسال نظر
امیر محمد دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ

والله تا قبر آ آ آ
انقلاب مخملی صحبتش هست ولی رویا را چرا مخملی انتخاب کردی
رویا مگه مخملی میشه رویا یا شیرین است و یا باز شیرین نمیدونم چرا می گن رویای شیرین مگه رویا مزه داره
من که کاملا گیج شدم و قاطی کرده ام

کویر سبز پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ب.ظ

زندگی را تو بساز
نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف!
زندگی یعنی جنگ
تو بجنگ...
زندگی یعنی عشق
تو بورز...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد