الان به شدت ناراحتم . از این همه سادگی خودم . سادگی که نه خریت . اکثر اوقات همه چیزو میبینم و حس میکنم اما هی خودمو گول میزنم و خودمو میزنم به اون راه . خوب که چییییی ؟ من نمیدونم اصلا این کار من ارزش چیو داره ؟ به جهنم که نباشه .
ای کاش سرکار نبودم و کسی نمیتونست ببینه . اونوقت با تمام وجود و با صدای بلند گریه میکردم. تا شاید کمی آروم بشم .
از ادمای دروغگو و دو رو بدم میاد . از دوستای ریاکار بدم میاد . ای کاش میدونستم این همه پنهون کاری واسه چیه ؟