روز : جمعه مکان : خانه اتفاق : دعوای من با خدا احساس ابتدایی : عصبانیت ، ناراحتی سوال : دلیل این دعوا و ناراحتی چه بود ؟ پاسخ بی منطق : چرا من هر چی با خدا حرف میزنم توجه نمیکنه . پاسخ منطقی : اون مطمئنا به من توجه می کنه . من دارم اشتباه میکنم. پیشنهاد: بجای این کارهای احمقانه و بچگانه ، کمی دلت رو بتکون . بریز دور اون همه چیزهای بی ارزشی که این مدت تو دلت جای دادی. وقتی این کارو کردی جایی برای خدا باز میشه و اون وقته که میتونی احساسش کنی. احساس کنونی : خجالت ، پشیمانی ، آرامش نتیجه : خدا همیشه و در همه حال کنارت هست. این تو هستی که به علت زنگارهای دلت کور و کر شدی.