-
خسته شدم
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 20:01
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم خسته شدم بس که از سرما لرزیدم خسته شدم بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من می خندد خسته شدم بس که تنها دویدم اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن می خواهم با تو گریه کنم خسته شدم بس که تنها گریه کردم می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و...
-
اصل قورباغه ای
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:59
اگر یک قورباغه تیزهوش وشاد را بردارید وداخل یک ظرف آب جوش بیندازید قورباغه چه کار میکند؟ بیرون می پرد! درواقع قورباغه فورا به این نتیجه می رسد که لذتی در کار نیست وباید برود! حالا اگر همین قورباغه یا یکی از فامیلهایش را بردارید وداخل یک ظرف آب سرد بیندازید وبعد ظرف را روی اجاق بگذارید وبه تدریج به آن حرارت بدهید...
-
دلتنگی های من
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:58
یه وقت هایی آدم یجوری می شه. اصلا نمی دونم چجوری نمی دونم چرا این جوری می شه. الان منم یجوریم مثلاً دیروز خیلی حالم خوب بود. اما امروز اصلاً خوب نبودم . حوصله هیچکس و هیچ چیزو نداشتم. و اصلاً هم بهم خوش نگذشت. دلم یجورایی تنگ شده. خیلی بی حصله ام. این هوای گرم و شرجی هم شده قوز بالا قوز. آخه یکی نیست بگه مثلا ً پاییزه...
-
امان از این آدمها !!
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:56
نمی دونم چطوری بگم هممممممممممم .... اینجوری بگم که تو این دوره زمونه متأسفانه خیلیا خودشون رو گذاشتن جای خدا و به جای اون تصمیم می گیرن ، قضاوت می کنن ، محکوم می کنن، عذاب می دن و خلاصه همه کار می کنن دیگه. حالا کی به اینا این حق رو داده من نمی دونم . ولی این آدما هیچوقت نشده خدای خودشون باشن. همیشه برا دیگرون خدا...
-
شروعی دوباره
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:55
این روزا خیلی دلم می خواد بنویسم . دوست دارم بنویسم و بنویسم و بنویسم ... خیلی خستم . از خیلی چیزا . از کارم ، مدیرم، همکارام، بعضی دوستام. دوست دارم از خستگیام بگم . این روزا اصلاً حس جالبی ندارم. نمی خوام موج منفی بدم اما واقعیت اینه که خسته شدم. خسته از تکرار مکررات. خسته شدم از بس در انتظار یه تغییر نشستم. بدترین...
-
سلام خدا! دیدی برگشتم!!
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:51
سلام خدا. من .. من..... دیدی اومدم! دیدی بالاخره برگشتم به طرف خودت. آخه دیدم واقعاً بجز تو هیچکس رو ندارم. هیچکس! اومدم بگم ببخشید. من واقعا خیلی ناراحت بودم. خیلی..... همه تقصیرا رو انداختم گردن تو. مثل همیشه. اما تو! تلافی نکردی... مثل همیشه. نمی دونم چطوری بگم ببخشید الانم خیلی دلم هواتو کرده. خیلی زیاد. دارم آل...
-
مگه میشه آدم فقط یه بار عاشق بشه ؟؟
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:48
مگر می شود آدم فقط یکبار عاشق شود. عشق ابدی فقط حرف است. پیش می آید آدم خاطرِ کسی را خیلی بخواهد. اما همیشه وقتی آدم فکر می کند که دلش سخت پیش یکی گرفتار است؛ یک دفعه یک جایی می بیند که دلش، ته دلش برای یکی دیگر هم می لرزد. اگر با وفا باشد دلش را خفه می کند و تا آخر عمر حسرت آن دل لرزه برایش می ماند. اگر بی وفا باشد...
-
دلم می خواد بنویسم
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:46
یه مدت بود عادت کرده بودم خاطراتمو بنویسم. لحظه به لحظه زندگیمو توی دفتر خاطراتم می نوشتم. اما نمی دونم چی شد . دیگه ننوشتم . تا اینکه بازم دلم می خواد بنویسم . اما اینبار فقط خاطره نیست. می خوام از همه چیز بنویسم . شاید حرفایی رو که نمیشه به زبون آورد. حرفایی که نمیشه به کسی گفت. می خوام بنویسم و نوشته هامو بدم به...
-
دوست مجازی من سلام
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:44
چشمام رو باز می کنم . یش خودم میگم امروز دلم برای کی تنگ شده؟ یکم فکر می کنم می بینم چقدر دلم می خواد با یکی از رفقام حرف بزنم . تلفن رو برمیدارم . شمارشو می گیرم . صبر می کنم . یه بوق ، دو بوق ، سه بوق ... پیش خودم می گم شاید دستش بنده . یکم بیشتر صبر می کنم . نه ! کسی جواب نمیده . ناامید میشم و تلفن رو قطع می کنم ....